به گزارش خبرگزاری مهر، مکرمه آقایی، دانشآموخته فلسفه اسلامی در واکنش به یادداشت اخیر عبدالرضا داوری فعال سیاسی در یکی از رسانهها واکنش نشان و نوشت:
«جناب آقای داوری باسلام،
امروز که تحلیل شما را درباره بازگشت دکتر لاریجانی بر اساس «دیالکتیک هگلی» در سایت عصرایران خواندم، گویی در جنگلی از اصطلاحات فلسفی گم شدم. تحلیل روی کار آمدن دکتر لاریجانی بر سر قدرت آنهم به قول شما در «چارچوب دیالکتیک هگلی و مفهوم کلیدی Aufhebung (آوفهبونگ)» به قول نقی معمولی: مگه داریم؟ مگه میشه!!!
خود فیلسوفان غربی، فلسفه هگل را سختترین فلسفه غرب و خوانش و فهم آنرا کاری مردافکن میدانند آنوقت جنابعالی که ظاهراً تحصیلاتتان مهندسی است، براساس دیالکتیک هگلی روی کار آمدن لاریجانی را تحلیل میکنید؟! بزرگی گفته: «نوشتن، چیزی شبیه جان کندن است.» اما قدرت نوشتن شما آن هم در رشتههای مختلف علوم انسانی چیزی شبیه معجزه است.
بگذارید صادقانه بگویم:
وقتی مطلبتان را خواندم، اول فکر کردم دارم «نظریه نسبیت» اینشتین را میخوانم، نه تحلیل سیاسی! بعد یادم آمد که هگل هم برای خودش یک اینشتین فلسفه است! اما یک تفاوت اساسی وجود دارد؛ اینشتین لااقل معادلاتش را با آزمایش ثابت کرد، شما تحلیلتان را با چه چیزی میخواهید ثابت کنید؟
اگر بازگشت دکتر لاریجانی را مصداق «آوفهبونگ» هگلی میدانید، آنوقت به سه پرسش بنیادین از نگاه هگل هم باید پاسخ دهید:
۱. «نفی» را نامشخص گذاشتهاید. با آمدن دکتر لاریجانی، هیچ توضیحی درباره نحوه نفی یا کنار گذاشتن سیاستهای ناکارآمد (مانند تحریمهای فلجکننده یا مدیریت اقتصادی شکستخورده) ندادهاید.
۲. به «حفظ» اشاره نکردهاید کدام دستاوردهای نظام در این بازگشت حفظ خواهندشد؟
۳. نحوه «ارتقا» نگفتهاید چه تغییر ملموسی در ساختار حکمرانی ایجاد خواهد شد یابحرانهایی مانند تورم بالای ۴۰ درصد چگونه رفع خواهد شد یا اعتماد عمومی کاهش یافته تقویت خواهد شد.
آقای لاریجانی در چهار دهه اخیر همواره در پستهای مهم قدرت بودهاند (از سپاه تا وزارت ارشاد، از صداوسیما تا مجلس و مشاورت رهبری). آیا بازگشت یک چهره همیشه حاضر، مصداق «تحول دیالکتیکی هگلی» است؟ در دوره قبلی شورای امنیت، اختلافات دکتر لاریجانی با احمدینژاد به بنبست انجامید بدون ایجاد «سنتز» جدید، شما که از جزئیات همه آنها باخبرید، از دلایل آن شکست بگویید، مقصران حقیقی این شکست چه کسانی بودند؟ چه تضمینی وجود دارد که دوباره آنها تکرار نشود؟
به اندازه فهم اندک من از فلسفه هگل: «آوفهبونگ، فرآیند دیالکتیکی گذار از “تضاد” به “سنتز”» است، نه صرفاً جابجایی افراد. هگل «آوفهبونگ» را برای تحولات ساختاری (مانند گذار از فئودالیسم به سرمایهداری) به کار میبرد، نه جابجاییهای درونحکومتی. اگر هر تغییر سیاسی را «سنتز» بنامیم، آنوقت فلسفه به ابزار تبلیغات تقلیل نمییابد؟
یک مثال ملموس:
اگر در رستورانی، آشپز همان آشپز باشد و مواد اولیه همان مواد اولیه، فقط ظرف غذا را عوض کنیم، آیا مزه غذا تغییر میکند؟ آیا در این شرایط «سنتز هگلی» رخ خواهد داد؟
برخلاف نوشته شما که به بازی واژگانی بیشتر شباهت دارد، به نظر میرسد بازگشت چهره رد صلاحیت شده، بیشتر واکنشی به جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل برای مدیریت بحران باشد نه به قول شما مصداق تحقق یک «سنتز هگلی!»
نکته پایانی:
امیدوارم با این نوشتهها تجربه تلخ «تضادهای مارکسیستی» دوره احمدی نژاد (آنگونه که استاد فرامرز رفیعپور در کتاب دریغ است ایران که ویران شود تحلیل کرده) این بار با نقاب هگلی تکرار نشود.
سخن آخر:
جناب داوری! فلسفه را قربانی سیاستبازی نکنیم؛ به قول علامه اقبال لاهوری:
چشم بیدار دل باید که دید / فلسفه بازیِ بیحاصل چه سود؟
نظرات کاربران